میدونم دوست داری بیشتر از خودمون بهت بگم

ما یک هیات داشتیم به نام مکتب ثقلین

که خودشون میگفتن مکتب ما مکتب عشق ثقلینی ما همممون نوکرای ارباب حسینیم

این سروده خود ایشون بود

ده محرم ماه رمضان و بقیه مراسم ها و پنجشنبه ها رو در اون میگرفتیم و یک خانه دوطبقه میساختیم که همش مال خود ایشون بود و یک نیسان و چند تا مغازه سوپر مارکت اجاره کردند که بچه های هیات میگردوندن 

اقا سید دید بچه ها زیاد شدن در حدود 100 نفر 

گفت بیکار ننشینن یک ان جی او یا موسسه درست کرد 

اسمشو گذاشت عصر اخرین هنر (شهادت)

اول معاونت داشتیم

معاونت اموزشی

معاونت اردویی

معاونت پرسنلی 

معاونت سیاسی

معاونت انفورماتیک

و چند معاونت دیگه

اینا همشون زیر مجموعه داشتن 

بچه های هیات شدن اعضای اینها 

هر کی کار خودش رو انجام میداد

بعضی وقتا از جیب میزاشتیم

بعضی وقتا پول میرسید 

ولی افرادی که در دفتر کار میکردند مثل من که دو سه ماه کار کردم تایپیست بودم یه حقوقی کمی برامون میرختند هر چند که من توقع همون حقوق رو هم نداشتم چون اصلا کیف میکردم که اونجام 

دیگه از مراسم های موسسه که نگم برات 

ماقاسید چی کار کرد؟ با پول اون مغازه ها ها یه 18 نفری خرید هر چند قدیمی داد به معاونت اردویی اینا 40 تومن سال 83 از بچه ها جمع کردند اردو و دیدار با خانواده های شهدا را ه انداختند و هر هفته قم 

اردومون هم امامزاده ها یا افراد بزرگ ایران بود در اطراف تهران

از اونجایی که ما خیلی خوش شانس بودیم یکی از بچه ها ماشین 18 نفری نو خرید گفت پولشو بدید به من ولی بنده خدا زیاد هم نمیگرفت چون خودشم هیاتی بود

اقا اینا فکر کنم اون موقع دیگه جر خوردن مارو دیدن

ما با 18 نفری اخرین سیستم اون موقع میرفتیم اردو 

فرض کن سبزه زار یه سفره پهن میکردیم از این طرف تا اون طرف 

این ور مردها اون ور زنها 

اقاسید هم بیشتر وقتها بود باهامون 

بچه های معاونت اردویی زحمت میکشیدن یک غذای برنجی درست میکردند 

بشقاب ملامین خریده بودند که به صرفه در بیاد 

فرض کن سبزه زار امام زاده بچه ها اقاسید غذای باحالو  وااااااای

بعضی وقتها این کشاورزها میمدن مارو مدیدن کیف میکردن میگفتن برید یه گونی ذرت برای خودتون بچینید درست کنید بخورید